فرهنگ و تحولات شهرنشینی ارا ک

دیدگاه انسان شناختی – محمد سلیمانی ـ نعمت الله فاضلی

((شهر در نهایت ، مسکن طبیعی انسان متمدن است به همین جهت شهر محدوده‏ای فرهنگی است که به وسیله نوع خاص فرهنگی‏اش مشخص می‏شود . ))                                          رابرت پارک[۱]

شهر مجموعه‏ای از فرهنگ و تمدن انسانی و پدیده  بسیار پیچده‏ای است که شناخت علمی آن در گرو مطالعات بین رشته‏ای (Interdisciplinary studies ) امی که علوم اجتماعی همگام با توسعه شهرها در قرن ۱۹ توسعه می‏یافت، شهر را به عنوان آزمایشگاه اجتماعی تحقیق و مطالعات خود برگزید مطالعه شهرها براساس روشهای نوین علمی ازهمین زمان متداول گردید و شاخه‏های جغرافیای شهری ، اقتصاد شهری ، اکولوژی و جامعه شناسی شهری به ظهور رسیدند .

هریک از این رشته‏ها با رویکرد خاص خود، جنبه‏ای از شهر را مورد بررسی قرار می‏دهند . جامعه‏شناسی شهری ، درباره برخورد و تماس زندگی شهری با زندگی اجتماعی ، روابط نهادهای اجتماعی و هر نوع ساخت اجتماعی که به اشکال زندگی متکی باشد ، بحث می‏کند.[۲]

بنابر تعریف لوئیزویرث مسأله اصلی جامعه شناسی شهری ، کشف کنش و سازمانهای اجتماعی خاص است که د رمحل سکونت نسبتاً دائمی افرادی متراکم و ناهمگون (شهر) دیده می‏شود.[۳]

اگر طبقه بندی ویرث را بپذیریم ، مطالعه نظام اجتماعی یا ساخت اجتماعی شهر به عهده جامعه شناسی شهری می باشد . ویرث  در مقاله مشهور خود ـ شهرگرایی شیوه‏ای در زندگی ـ بررسی تجربی شهرنشینی را به عنوان شیوه خاصی از زندگی به سه دیدگاه مرتبط می‌کند :

۱-شهر ،به عنوان یک ساخت فیزیکی دارای جمعیت ، تکنولوژی و نظم اکولوژیکی (محیطی ) خاص .

۲- شهر ، به عنوان یک نظام اجتماعی خاص دارای ساخت اجتماعی ویژه ، تعدادی نهاد و نوع خاصی از روابط اجتماعی .

۳- شهر به عنوان یک دسته گرایشها، ایده‏ها و منظومه‏ای از شخصیتها که در رفتار جمعی خاص تأثیر دارند و تحت نفوذ مکانیزمهای خاص کنترل اجتماعی می‏باشند.[۴]

جغرافیا واکولوژی ، دیدگاه نخست را دنبال و ساخت اکولوژیکی شهر را بررسی می‏کنند و جامعه شناسی شهری نیز ساخت اجتماعی را بررسی می‏نماید .

بررسی سومین زمینه، که می توان آن را فرهنگ شهر یا ساخت فرهنگی شهر نامید، موضوعی است که در انسان‏شناسی فرهنگی بررسی می‏شود . پیشروان جامعه شناسی شهری در اوایل این قرن ، اهمیت فرهنگ ، در مطالعه شهر و شهرنشینی را بخوبی در یافته و بر آن تاکید داشتند . رابرت  از راپارک یکی از رهبران مکتب شیگاگو درسال ۱۹۱۵ رساله‏ای با عنوان شهر، پیشنهادهایی برای بررسی رفتار انسانی در محیط  شهری به چاپ رسانید.[۵] این رساله که توجه محافل علمی را به تحقیقات تجربی درباره شهرها و فرمول بند ی منظم نظریات ، در یک مجموعه کلی به خود جلب کرد اساساً رویکردی انسان شناختی (Anthropologica Aproach )داشت و مفهوم شهر را بیش از پیش برجسته می‏ساخت . در نخستین پاراگراف این رساله آمده است: «شهر از نظر این رساله چیزی بیش از مجموعه افراد و تسهیلات اجتماعی ( خیابانها، بناها، چراغهای برق، ترامواها ، تلفن و غیره)، و نیز چیزی بیش از مجموعه‏ای  از نهادها و طرحهای اداری، دادگاهها، بیمارستانها، مدارس، پلیس و … است شهر بیشتر حالتی از اندیشه است ، انسجامی از عادات و سنن و عواطف و طرز فکرهای سازمان یافته‏ای که ذات لاینکف این عادات گردیده است و  به این سنن منتقل شده‏اند . به عبارت دیگر شهر صرفاً یک مکانیزم کالبدی و یک بنای مصنوع نیست . شهر روندهای حیاتی مردمی است که آن را تشکیل می‏دهند، شهر محصول طبیعت ، بخصوص طبیعت بشر ا ست .»[۶]

پارک بخوبی دریافته است که این حوزه بررسی، به رهیافتهای انسان شناختی، تعلق دارد، فراتر از قلمرو مطالعات جامعه‏شناسی شهر است و به همین دلیل وظیفه انسان‏شناسی فرهنگی در این زمینه را گوشزد می‏کند «انسان شناسی، یعنی علم انسان، تا کنون بیشتر درگیر مطالعه انسان بدوی بوده است. اما انسان متمدن نیز به عنوان موضوعی درخور توجه است. بخصوص اینکه زندگی‏اش برای مطالعه گشوده‏تراست. زندگی و فرهنگ شهری متنوعتر، دقیقتر و پیچده‏تر است، اما انگیزه‏های اصلی در هر مورد مشابهند . روشهای صبورانه مشابهی که انسان شناسانی نظیر بواس ولوئی در مطالعه زندگی و رفتار سرخ‏پوستان آمریکای شمالی بسط دادند، ممکن است در بررسی عادات، اعتقادات و رفتارهای اجتماعی و مفاهیم عموم زندگی رایج در ایتالیای کوچک ، در بخش شمال سفلا در شیکاگو ، یا در گزارش آداب و رسوم تکامل یافته‏تر ساکنین دهکده گرین ویچ محله واشنگتین اسکوئر در نیویورک به نحو مثمرتری به کار گرفته شوند.»[۷]

    هرچند پژوهشگران مکتب شیکا گو نتوانستند در راستای رویکردی فرهنگی مسائل شهر را تبیین کنند و نگرشی اکولوژیکی را دنبال کردند ، اما این سخنان نشان می‏دهد که آنان بر اهمیت بعد فرهنگی شهر واقف بوده و از انسان‌شناسان، انتظار داشتند که به چنین بررسهایی  در حیطه شهر بپردازند .

    به عقیده مؤلف مقاله انسان شناسی در قرن ۲۱(که در چهل و یکمین شماره مجله بین‏المللی علوم اجتماعی منتشر گردید) در پایان قرن ۲۱انسان شناسی هرچه بیشتر خود را به جامعه شناسی فرهنگ نزدیک می‏کند ، مطالعه فرهنگ شهر یکی از مهمترین مشغله‏های ذهنی انسان شناسان آینده خواهد شد.[۸]

با توجه به اینکه مطالعات انسان شناختی درباره شهرهای ایران بندرت صورت گرفته است، این مقاله سعی دارد که با رویکردی انسان شناختی به بررسی فرهنگ اراک در سیرتکوینی شهرنشینی بپردازد .

تاکنون از مفهوم شهر ایرانی تعریفی جامعه شناختی یا انسان شناختی که بتواند شهرنشینی را در ایران به عنوان شیوه خاصی از زندگی جمعی از سایر شیوه های حیات اجتماعی موجود در کشور متمایز سازد و خصوصیات مشترک تمام شهرهای کشور را نشان دهد به عمل نیامده است. علاوه بر آن فقر اطلاعات فرهنگی و اجتماعی درباره شهرهای ایران، هر گونه تحلیل و بررسی انسان شناختی شهر را موکول به انجام تحقیقات میدانی گسترده و جمع آوری اطلاعات می‏کند اینگونه تحقیقات، مستلزم سرمایه گذاریهای کلان می‏باشند . بطور کلی مطالعات شهری از دیدگاه انسان‏شناسی در ایران با سه نوع محدودیت مواجه است :

۱- فقرنظریه : فقدان یک چارچوب تحلیلی برخاسته از واقعیتهای تاریخی و فرهنگی خودی و عدم تبیین صحیح تعاریف، مفاهیم و دیدگاههای مردم شناسی شهری .

۲- فقر روش شناختی : درایران چارچوب روش شناختی ویژه شهر‏‏‏‏‏ وجود ندارد و ره‏آورد اغلب مطالعات شهری، محصول بررسهایی شهر، در جوامع غربی و غیرایرانی است، لذا مفاهیم و روشهای به دست آمده از اینگونه مطالعات، کمتر قادر به تبیین صحیح مسائل شهری ایران است.

۳- فقر آمار و اطلاعات : کمبود آمار و اطلاعات درباره مسائل فرهنگی ایران، در کنار فقدان یک سیستم اطلاع رسانی علمی و کارا، هر تحقیق علمی درباره شهرهای ایران را مشکل می نماید . در زمینه مسائل اقتصادی، جغرافیایی ، تاریخی و سیاسی کم وبیش اطلاعاتی را می توان گردآوری نمود، لیکن در زمینه اطلاعات فرهنگی و اجتماعی ، این مشکل به صورت جدی مانع تحقیقات انسان شناختی است.

مقاله حاضر نیزبا توجه به محدودیتهای فوق تدوین گردیده وسعی دارد تا تصویر مشخصی از فرهنگ شهرنشینی اراک ارائه نماید . درتحلیلهای تاریخی به اطلاعات تاریخی لازم دست یافتیم لذا تصویر روشنتری از ساخت فرهنگ سنتی شهر ارائه گردیده است. اما تجزیه وتحلیل شرایط کنونی شهر بر اساس رهیافتها و استنباطات نظری بوده است. در واقع این نوشتار بر آن است که به سؤالات زیر پاسخگو باشد:

۱- اراک از چه ساخت فرهنگی برخوردار است؟ آیا با توجه به جوان بودن شهر می توان حوزه فرهنگ شهر اراک از سایر حوزه های فرهنگی (CultareErea )متمایز ساخت؟

۲- باتوجه به اینکه اراک یکی از قطبهای صنعتی ایران شناخته می شود ،تاثیرات صنعتی شدن ،بر ساخت فرهنگی شهر چیست؟

درپا سخ این سؤالات ، ابتدا تاریخ اراک را از دیدگاه اجتماعی مطالعه می کنیم و  با بررسی عوامل مؤثر در شکل‌گیری نخستین هسته شهر، ویژگیهای منطقه، طی چند سده گذشته تا بنیان گذاری اراک به بازسازی حرکت تاریخ منطقه و چگونگی شکل گیری نهادهای اجتماعی و فرهنگی آن می پردازیم . از آنجا که کسب اطلاعاتی جامع درباره شهر و تحولات آن مستلزم شناخت پیوستگیهای گذشته و حال است و نیز با تو جه به این اصل کلی که شناخت صحیح هرپدیده مشروط به شناخت شرایط عام و خاص حاکم بر آن است ، (زیرا شرایط عام ، امکان شناخت زمینه ها ، عوامل و شرایطی که پدیده مورد نظر در ارتباط با آنها به وجود آمده رشد یافته است را فراهم می آورد و شرایط خاص درک ماهیت پدیده را میسر می سازد ) این بحث در دو حیطه پی گیری می شود:

الف ـ در حیطه عام ؛ سابقه تاریخی منطقه جغرافیایی اراک ، تا زمان پیدایش شهر سلطان آباد به اجمال مورد بررسی قرارمی گیرد .

ب ـ در حیطه خاص ؛شکل گیری و تحولات ا راک تا به امروز از نظر خواهد گذشت

بی شک رجوع به گذشته نه برای تفحص در پیچ و خم نظامهای ارزشی و سنن آبا و اجدادی و نه به منظور اقتباس مدلی برای آینده انجام می شود ؛ بلکه هدف از شناخت و پیوستگیهای درونی گذشته و حال ،درک ودریافت تحولاتی است ساخت فرهنگی کنونی ا ین شهر را قوام بخشیده اند  .

برخی مفاهیم

واژگان فرهنگ (Culture) و فرهنگی (Cultural) در ترکیب با تعدادی زیادی از لغات ، اصطلاحی را می سازند که شناخت آنها، برای کسانی که با مقوله فرهنگ سر وکار دارند  الزامی است . اصطلاحات ، عناوینی هستند برای پدیده های اجتماعی که فهم ماهیت جامعه را امکان پذیر می سازند . از آنجا که بر این مفاهیم در ادبیات علوم اجتماعی اتفاق نظر وجود ندارد، ضروری است که تعریف مورد نظر هر تحقیق از مفا هیم خاص ذکر شود . در این بررسی، مفاهیم فرهنگ، حوزه فرهنگی و هویت فرهنگی ،مفاهیم شاخصی هستند که توضیح آنها الزامی است .

الف- فرهنگ :

تا کنون دهها تعریف از فرهنگ ارائه شده است، که همگی به جزء یا ویژگی خاصی ا ز فرهنگ توجه داشته اند ، اما مراد  این نوشتار از فرهنگ « مجموعه پدیده هایی است که احساس، اندیشه ورفتار فرد در جامعه را شکل می دهد و در درون یک جامعه موجب و حدت و انسجام آن می گردد».

دریک نگرش کارگرد گرایانه، فرهنگ، کارکردهای زیرا را در جامعه به عهده دارد:

–       شیوه زندگی خاص یک گروه را نشان می‌دهد .

–       انسجام و وحدت گرو هی در پرتو فرهنگ امکان پذیر می‌گردد.

–       نظم اجتماعی به واسطه فرهنگ برقرار می شود .

–       فرهنگ نحوه و چگونگی رابطه فرد با گروه و محیط طبیعی را تعیین می‌کند.

–  ساخت فرهنگی در یک منطقه حغرافیایی معین امکان تشخیص حوزه های فرهنگی را فراهم می آورد .

–  همکاری و تعاون در گروه و جامعه محصول احساس یگانگی و هویت واحدی است که اعضای یک جامعه به واسطه برخورداری از هویت فرهنگی مشترک دارا می باشند .

–  بدون وجود فرهنگ، هیچ کانون اقتصادی و شهرنشینی شکل نمی‌گیرد زیرا بین این پدیده ها رابطه متقابل برقرار است .

ب- حوزه فرهنگی :

درصورت که کارکردهای فرهنگ ، درمیان یک گروه جمعیتی تحقق یابد، در یک منطقه جغرافیایی معین حوزه ای فرهنگی با ویژگیهای متمایز از نواحی مختلف، قابل شناسایی است. مردم شناسان برای مفهوم حوزه فرهنگی تعاریف مختلفی ارائه کرده اند . دائره المعارف علوم اجتماعی کوپر در این باره می نویسد:

«عبارت حوزه فرهنگی اشاره به منطقه جغرافیایی دارد که شامل مجموعه ای از جوامع است که نهادهای اجتماعی آداب و سنن و فرهنگ مادی مشابه دارند».[۹]

برخی دیگر، حوزه فرهنگی را منطقه‌ای که نوع مشخص و همگن از تمدن در آن حاکم بوده و باعث تمایز آن منطقه از سایر نواحی می‌شود دانسته‌اند . در هر حوزه این منطقه کانونی وجود دارد که مشخصات آن حوزه درآن پدیدار شده ، شکل خاص  و اصیلتری دارد و به سایر نقاط ؛ اشاعه یافته است.[۱۰]

بطور کلی شکل گیری یک حوزه فرهنگی وابسته به عوامل ذیل است :

–       منطقه جغرافیایی معین با شرایط اکولوژیکی .

–  جوامع یا گروههای جمعیتی ( مانند طایفه، قبیله، دهکده ، شهرها و …)

–  نهادهای اجتماعی با میزان معینی از همگونی (زبان ، مذهب ، آداب و رسوم ، شیوه های معیشت و …)

–       تاریخ مشترک

–       کانون فرهنگی

پ – هویت فرهنگی :

معیاری که به واسطه می توان یک حوزه فرهنگی را از حوزه های دیگر تمیز داد، عوامل فرهنگی منطقه جغرافیایی معینی است که محدودیت مستقل فرهنگی را به وجود آورده اند .در این موجودیت مستقل فرهنگی ، مراد از هویت فرهنگی همبستگی و یکپارچگی بافت معنوی جامعه است که بواسطه آن افراد یک حوزه، خود را متعلق به هم می دانند و از نظر دیگران متعلق به هم شناخته می‌شوند.[۱۱]

اکنون به سیر تاریخ اراک و منطقه می پردازیم ،تا مشخص شود که آیا شرایط تاریخی و روند حوادث ، باعث شکل گیری حوزه‌ای فرهنگی به نام اراک بوده است ؟

این بررسی در سه مرحله متمایز انچام می شود . نخست منطقه جغرافیایی عراق از اسلام تا بنیان گذاری اراک  در سالهای ۱۱۹۱ه.ش، سپس از ۱۱۹۱ تا آغاز دوره صنعتی شدن، ودر نهایت از ۱۳۴۵ تا امروز مورد دقت نظر قرار خواهد گرفت.

منطقه عراق از آغاز اسلام تا بنیان گذاری اراک

بنا به تحقیقات انجام شده، تا سال ۱۳۱۶ه . ق در منطقه جغرافیایی ولایت عراق شهر با اهمیتی وجود نداشته است . اگر چه تاریخ بنای شهر کنونی اراک به سالهای ۱۲۳۱-۱۲۲۷ه.ق.۵-۱۹۱۱ه.ش. برمی گردد، لیکن هنوز این منطقه از داشتن یک کا نون شهرنشینی قابل توجه ، محروم است . این امر یکی از نشانه های عدم شکل گیری حوزه فرهنگی معین، در منطقه عراق می باشد . لذا در ادامه به بررسی این مسأله خواهیم پرداخت که چرا در محدوده جغرافیایی عراق با  بیش از هزارآبادی و در حدود هفصدهزارنفر جمعیت قرنها مرکز شهری و کانون فرهنگی با اهمیتی به وجود نیامده است .

مهمترین شهری که از اوایل دوره اسلامی در محدوده ولایت عراق در آثار جغرافی دانان مسلمان از آن نام برده شده است، شهر کرج یا کره می باشد ، که یکی از شهرهای تاریخی ایران است.[۱۲]

در اوایل سده نخستین هجری درجریان فتح بخشهای غربی و مرکزی ایران، کرج به دلیل قرار گرفتن در مسیر راه کرمانشاه، همدان و اصفهان در اثر درگیریهای نظامی خراب شد.[۱۳] از اوایل قرن سوم هجری (۲۱۰) خاندان ابودلف کرج را به عنوان مرکز حکومت خود برگزیده، موجب رونق و شهرت آن شدند.[۱۴] آنطور که از گفته ابودلف سیاح عرب بر می آید، کرج از اوایل قرن سوم هجری، روبه آبادی و رونق نهاده است و تدریجاً دراثر رونق اقتصادی ملی و منطقه ای و روابط برون مرزی، واجد نقش و اهمیت در منطقه عراق می شود تا آنجا که اصطخری کرج را در قرن چهارم هجری  در ردیف شهرهای چون کاشان ، نهاوند و گلپایگان قرار داده است.[۱۵]

با تشکیل حکومت سلجوقیان ، درسال ۴۳۷ه.ق. نواحی عراق ، جزء قلمرو این سلسله شد . درتمام این دوره ، به علت درگیری حکام سلجوقی و قدرتهای محلی ، این منطقه عرصه برخوردهای نظامی و نزاعهای قومی گردید . تسلط سلجوقیان، عصر جدیدی از حیات ایلی را در ایران به  وجود آورد، و آن ورود قبایل چادرنشین متحد سلجوقی به نواحی داخلی ایران بود . اعطای حکومت نواحی و مناطق به سران قبایل چادرنشین طرفدار حکومت سلجوقی ، و نیز واگذاری مرغزارها و چراگاهها تحت عنوان اقطاع به آنها و جانبداری از حاکمیت عشایر کوچنده ، عصر جدیدی در روابط جوامع یکجانشین و کوچ‌نشین ایجاد کرد که از مهمترین مشخصه های آن از بین رفتن روستاها و شهرهای در قلمرو کوچ نشینان ، بر اثر تضاد جوامع ده‌نشین، شهرنشین و چادرنشین بوده است . پس از سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغولان، آل مظفر و تیموریان به مدت شش قرن بر این منطقه حکم راندند.[۱۶] دراین مدت ، سلسله ها و حکام با یکدیگر و مردم ،بر سرحاکمیت به جنگ و ستیز پرداختند و هر سلسله بر ویرانیها وخرابیها ی سلسله قبل افزود . تداوم نظام اقطاع و حاکمیت عنصر ایلی بر حیات اجتماعی ، نظام حکومتی تیولداری با ناامنیها ونزاعهای اعتقادی ، مصائب فراوانی را بر منطقه عراق تحمیل کرد که نتیجه چنین و ضعیتی کاهش قدرت سیاسی جوامع یکجانشین ، عدم امنیت وثبات و انحطاط نیروی تولید، تجارت، بازرگانی وبالمآن تضعیف شهرنشینی و عدم شکل گیری کانون فرهنگی در منطقه عراق بوده است.[۱۷]

اقدامات مهمی که در دوره صفوی در منطقه عراق صورت گرفته نیز با اهداف سیاسی و در جهت حاکمیت این سلسله بر عراق و مناطق مجاور آن بوده است.[۱۸]

به عنوان مثال ،اقدام به استقرار ایلات طرفدار دولت ، اعم از افشارها، خجلها و بیاتها در راستای تحقق همین سیاست و تداوم نظام  ایلی بر سرنوشت عراق بو ده است. صفویان به موازات اقدامات سیاسی و نظامی، در راستای گسترش مذهب شیعه که برای اولین بار به عنوان مذهب رسمی در سطح کشور مطرح کرده بودند ، مزار امامزاده سهل بن علی را باز سازی کردند و بر آن گنبد و بارگاه ساختند و کرج را به اعتبار همین مزار شریف به آستانه تغییر نام دادند.[۱۹] آنچه از تواریخ محلی مستفاد می شود این است که دردوره صفویه تحولی اساسی  در نظام سیاسی و ساختار اقتصادی و کارکرد منطقه عراق ایجاد نشده و این منطقه فاقد شهری در خور توجه بوده است ، لیکن چون درحد فاصل دو پایخت صفویه (اصفهان و قزوین ) قرار داشته و تعدادی از ایلات و قبایل چادر نشین در آن زندگی می‌کردند و از اهمیت سیاسی و نظامی برخوردار بوده است . بدیهی است این ویژگی ، مهمترین عامل تضعیف نیروهای تولید توسعه نیافتگی و فقدان ساخت فرهنگی در این منطقه به شمار می رود زیرا در جنگهایی که در این منطقه به وقوع پیوسته ، منطقه عراق یا خود صحنه عملیات نظامی بوده و یا محل تدارک و پشتیبانی لشکریان شده است . بعد از صفویه نیز ایران مدتی جولانگاه افاغنه و بعد دولت عثمانی شد .

نیروهای عثمانی که منطقه عراق را سرزمین مفتوحه می پنداشتند در نهایت بی رحمی و ستم با مردم رفتار می‌کردند . واقعه وفس که طی آن هزاران نفر در شمال عراق، قتل عام شدند تنها نمونه ای از این بی رحمیهاست. با روی کار آمدن نادرشاه، منطقه عراق میدان برخورد قوای افشار، با نیروهای بیگانه و معارضین داخلی شد و جنگهای متعددی در این منطقه رخ داد و لشکرکشیهای بسیاری از همین منطقه تدارک گردید.[۲۰] انحطاط اقتصادی و ضعف شهرنشینی ، که در اثر جنگهای آزادیبخش و توسعه طلبانه نادردر سطح کشور بروز کرده بود،[۲۱]  در منطقه عراق بیش ازپیش بر نیروهای تولید و نظام اسکان جمعیت صدمه وارد کرد . بطوری که عراق در دوره افشاریه نه تنها اصلاح و بهبود نیافت ، بلکه دیه ها، آبادیها و مزارع بسیاری در این منطقه ویران شد.[۲۲]

در دوره زندیه به خاطر بازگشت طایفه زندیه به موطن اولیه خود ( منطقه عراق ) و توافق سران ایلات متحد زند، مناطق داخلی ولایت عراق از آرامشی نسبی برخوردار گشت اما در خارج از منطقه ، دائماً با مدعیان حکومت زندیه خصوصاً ایل قاجار و متحدان آن درگیر بود . ازاینرو به رغم پیشرفتهای اقتصادی و تحولات نسبتاً سازنده ای که در مقیاس ملی صورت گرفت ، در منطقه عراق، اصلاحات قابل توجهی انجام نشد و در نظام یکجانشینی آن خصوصاً شهرنشینی ، پیشرفتی حاصل نگردید و در این دوره نیز عراق فاقد شهری مهم و صاحب نام بود.[۲۳]

بار روی کار آمدن قاجاریه، طوایف طرفدار قاجاریه، در منطقه عراق(مثل خلج، بیات و….)بومیان طرفدار خاندان زند را از کار برکنار کردند و جایگاه آنها را متصرف گردیدند . مردم فراهان چندین بار قتل عام و غارت شدند. نواحی سیلاخور و سربند مکرر در مکرر مورد هجوم سپاه قاجار قرار گرفت و در این دوره هزاران قلعه، خراب و ویران گردید.[۲۴]

با روی کار آمدن فتحعلی شاه ، منطقه عراق دچار اغتشاش و نا امنی بسیار شد .در همین زمان یوسف خان گرجی ، سردار ارتش قاجاریه ، به سمت سپهداری قشون عراق منصوب و به منظور برگرداندن آرامش به منطقه ، عازم این قلمرو شد با این انتصاب ، فصل نوینی در تاریخ ولایت عراق آغاز می گردد. زیرا بعد ازقرنها ، نخستین اقدامات برای شکل گیری شهر مهم منطقه ، یعنی اراک به دست یوسف خان گرجی آغاز می‌شود . درسال ۱۲۲۸ه.ق. به درخواست سپهدار و موافقت فتح علی شاه  زلف آباد که مرکز مخالفان قاجاریه و مأمن اشرار و راهزنان بود با خاک یکسان و جمعیت آن قلع و قمع و پراکنده شد . پس از این ماجرا سپهدار تصمیم گرفت تا شهری در جوار مرکزیت منطقه و محل حکومت عراق تأسیس نماید .

با توجه به آنچه گذشت و در پاسخ به این سؤال که چرا در محدوده جغرافیایی عراق، تا زمان تأسیس سلطان آباد، شهر یا کانون شهری مهمی به عنوان کانون فرهنگی و مرکز مبادلات منطقه به وجود نیامده است می توان موارد زیر را بر شمرد :

۱-     در طول تاریخ ولایت عراق ، فضای واسط و حائل ، میان بخشهای کوهستانی غرب و شمال و دشتهای داخلی قم وری بوده و به منزله دروازه این نواحی تلقی شده است،از اینرو جهانگشایان ، این سرزمین را باب عراق عجم و بسیار استراتژیک می دانسته اند، درنتیجه این منطقه پی در پی در معرض حملات و تعرضات نظامی بوده و دائماً توسط قدرتها دست به دست شده است. این وضعیت از یکسو امنیت و آرامش منطقه را سلب نموده واز سوی دیگرموجب ویرانی روستاها و مراکز تولیدی ، جذب نیروهای تولید در جنگ و تداوم معادله اقتصاد و غارت ، انحطاط اقتصادی و زندگی یکجانشینی و عدم شکل گیری کانونهای شهری در این منطقه بوده است.

۲-     موضوع دیگری که در این منطقه حائز اهمیت بوده است و تقریباً کلیه مورخان به آن اذعان داشته اند، شیعه بودن مردم این سامان است. از آنجا که جهانگشایان و حکامی که براین منطقه دست یافته و حکم رانده اند، اکثراً پیرو مذهب سنت و جماعت بوده اند، در لشکرکشیها علاوه بر تندخوییها و صدمات ناشی از جنگ، تعصبات مذهبی نیز در نابودی آبادیها و مراکز تولید و سخت گیری و فشار بر مردم مؤثر بوده است.

۳-     ویژگی دیگر منطقه عراق این بوده است که در پیوند با نواحی جغرافیایی مجاور خود، واحد طبیعی ـ زیستی  وسیعی را در برداشته که از نظر توپوگرافی ، آب وهوا، خاک و پوشش گیاهی ، شرایط اکولوژیکی مناسب و مطلوبی را برای پیدایش و تکوین زندگی کوچ نشینی و تداوم آن پدید می آورده است وجود مرغزارها و چراگاههای کوستانی، فلاتها و دشتها، فضاهای مناسب زیست زمستانه و تابستانه ، نشانه ای بر پیوستگی طبیعی میان اکوسیستم های مناطق فرابوم کوهستانی و فروبوم زمستانی پیرامون آنها بوده است . از اینرو بر بستر این موقع طبیعی از دیرباز پرورش دام با استفاده ازمراتع تابستانی و زمستانی به عنوان بخش اصلی زندگی اقتصادی مردم این سرزمین معمول بوده است .

شرایط اکولوژیکی متناسب با زندگی کوچ نشینی و اهمیت استراتژیکی منطقه عراق و موقع گذرگاهی آن موجب شد تا در طول تاریخ ، این منطقه مورد توجه اقوام چادرنشین قرارگیرد و گروههایی از ایلات و عشا یر ، با نژادها  و فرهنگهای مختلف از بومیان اولیه ایرانی تا مهاجران عرب و مهاجمین مغول، تاتار و … در این منطقه استقرار یابند .

حاکمیت نظام ایلی و تداوم مشخصه های اقتصادی، اجتماعی، کوچ نشینی،خاصه دردوره سلجوقیان ،مغولان ،تیموریان و اواسط  سلطنت قاجاریه و خسارتهای ناشی از کشمکش ها ، ورقابتهای میان آنها از عوامل اصلی بی ثباتی منطقه، تداوم بحرانهای اقتصادی ،سیاسی و درنتیجه انحطاط نیروهای اقتصادی، تضعیف بنیانها ی زندگی یکجانشینی و عدم شکل گیری کانونهای فرهنگی و شهری تا عصر قاجاریه بوده است.

 

بازتابهای فرهنگی دوره نخست

بدیهی است وضعیت فوق اثرات فرهنگی عمیقی بر منطقه نهاده است .در چنین وضعیتی ، حداقل شرایط برای شکل گیری کانون فرهنگی مشخص که بتواند زاینده فرهنگ محلی خاصی باشد، دیده نمی شود . ثبات و امنیت ، همگونی جمعیتی ، کانون اقتصادی ،یکجانشینی و وحدت تاریخی، عواملی هستند که درکنار الزامات اکولوژیکی ،زمینه شکل گیری حوزه فرهنگی رافراهم می سازند . تاریخ دیرینه منطقه گویای آن است که هیچیک ازعوامل مذکور تحقق نیافته اند.

مرحوم ابراهیم دهگان ، استاد بزرگ تاریخ اراک ، نیز دریافته است که:

« لشکرکشیهای پی در پی وقتل عامهای متوالی سبب شد که نژاد بومی مغلوب تدریجاً در آنان ریشه دوانیده تا آنجا که به قول مرحوم ادیب الممالک عراقی متاع رایج این سرزمین جنگ و نفاق شد . در زمان قاجاریه به هم طوایف تر ک را بر بومیان، مسلط کردند و در نتیجه این اختلاط و آمیختگی ها شکل زندگی ،تمدن ، طرز تغذیه ، لباس  ،عادات، آداب و لغات بومیها تغییر کرده و دارای رنگهای گوناگون شده چنانکه امروز هم رنگ ضعف و ناتوانی که از راه مستقیم و غیر مستقیم برما وارد می شود چهره‌مان نمودار است .»[۲۵]

اقوامی که طی چند سال در ولایت عراق آمد و شد داشتند در هیچیک از مولفه های اصلی فرهنگ ، یعنی زبان ، مذهب ، آداب ورسوم و تاریخ با یکدیگر اشتراک نداشتند، در نتیجه سازمان فرهنگی منطقه با نوعی از هم گسیختگی ساختاری مواجه بوده است . این عدم انسجام ، زمینه مساعدی بود برای استمرار نزاعها و درگیریهای  محلی ، زیرا کوچکترین اختلاف و تضاد منافع ، قبایل و گروهها رابه جنگ و کشتار جمعی سوق می داد ، و از طرفی به علت  این آسیب پذیری ، خوانین و مدعیان سیاسی و صاحبان قدرت می توانستند به سادگی طوایف و اقوام را علیه یکدیگر تحریک نموده و نزاعهای خونین به وجود آورند .

واقعیت آن است که تا این مرحله ازتاریخ منطقه ، فرصتی برای تشکیل یک ساخت فرهنگی و همگونی فرهنگی  (Cultural Integration) نبوده است ؛ در نتیجه مجموعه ای از اقوام و ایلات و روستانشینان، مانند  کلمات  پراکنده در یک صفحه ، در سرزمین عراق زیسته اند ؛چرا که وجوه اشتراک فرهنگی می تواند روحیه تعاون و همدلی را در بین گروهها و جمعیت ساکن در منطقه به وجود آورد تا در پرتو چنین همدلی و روحیه تعاون، ثبات و امنیت در یک منطقه ایجاد گردد. امنیت و آرامش نیز به نوبه خود امکان زندگی طولانی گروههای و جمعیتها را فراهم می آورد . در یک دوره تاریخی چند صد ساله ، حیات اجتماعی گروهها ، باعث همگونی اندیشه ها ، احساسات و شیوه زندگی اقوام در یک منطقه می شود . فرهنگ محلی اساس و پایه هویت فرهنگی جامعه است و در صورت فقدان چنین فرهنگی ، گروهها و جمعیتهای یک منطقه، در مجموعه وسیع و پهناور فرهنگ ملی شناور می‌شوند و چنین وضیعتی  برای یک منطقه جغرافیایی و گروههای جمعیتی بزرگ مشکل نابسامانی فرهنگی و بحران هویت را به دنبال دارد، زیر ا تعلق به فرهنگ ملی نیز به واسطه فرهنگ محلی صورت می پذیرد .

در دوره قاجاریه ، حکومت، که قصد داشت وضعیت آشفته و پر هرج  و مرج کشور را سامان بخشد و بر اوضاع عمومی کشور مسلط گشته ، حاکمیت خود را در همه مناطق اعمال نماید، ناچار بود با تکیه به قدرت نظامی و ایجاد قلاع مستحکم نیروهای مدعی حکومت و متخاصم را که بطور مستمر علیه دولت شورش می‌کردند، سرکوب نماید .

در این زمان ولایت عراق از پرآشوبترین مناطق کشور محسوب می شد، لذا فتح علی شاه ،سپهدار گرجی را مأمور تأمین امنیت این منطقه و سرکوب شورشیان آن نمود . سپهدار بعد از آنکه با موافقت فتح علی شاه ، زلف آباد را نابود ساخت ، تصمیم گرفت که برای تدارک قشون خود شهری دراین منطقه ایجاد نماید . متعاقب این تصمیم ، سپهدار محلی را که از اوایل حکومت زندیه هشت قلعه، حاج طهماسب ، سلیم ، خان بابا خان، آزاد مرادآباد ، آسمیغ ،ده کهنه، حصار ونو در آن قرار داشت را برای تأسیس شهر جدید برگزید . سپهدار این قلاع ، که بطور مداوم با یکدیگر در ستیز بودند را ویران کرد و ساکنین آنها را به شهر جدید کوچانید .

با توجه به شرایط فوق می توان گفت:

–  در تأسیس سلطان آباد عوامل سیاسی ، نظامی نقش اصلی را ایفا کرده اند .

–  بافت اجتماعی سلطان آباد مت‍أثر از نظام فئودالی و اقتصادی –  اجتماعی هشت قلعه مذکور بود. به همین دلیل، فرصت و زمینه لازم برای ایجاد جامعه ای همگون و شکل گیری فرهنگی واحد و غالب بر خرده فرهنگهای مهاجران وجود نداشت واین امرباعث تزلزل بینانهای اجتماعی ـ تاریخی شهرنشینی سلطان آباد گردید .

در سال ۱۲۷۰ حکومت عراق به میرزا حسن خان برادرمیرزا اتابک واگذار گردید . حاکم جدید، فعالیتهای عمرانی گسترده‌ای را در این منطقه آغاز نمود و در جهت رونق بخشیدن به اقتصاد سلطان آباد، صاحبین حرف مختلف را از سرزمینهای مجاور دعوت کرد و در این شهرسکنا داد. از این تاریخ به بعد ولایت عراق علاوه بر نقش نظامی،دارای نقش صنعتی و اقتصادی نیز گردید و به واسطه واقع شدن در مسیر راههای تجاری ، مورد توجه کمپانیهای خارجی قرار گرفت و به ارتباطی فرامرزی دست یافت. ورود کمپانیهای خارجی، به سلطان آباد باعث گردید که این شهر بطور ناگهانی گسترش یابد و فضاهای تجاری، مسکونی، اداری، تفریحی و … جدیدی در آن ایجاد شود . به این ترتیب با وجود رکود اقتصادی حاکم بر کشور، اقتصاد سلطان آباد رونق یافت و شرایط جذب جمعیت در این منطقه پدید آمد. اما با آغاز جنگ جهانی اول، در اواخر قرن سیزدهم ، حکومت مرکزی متزلزل شد، قشون روس و انگلیس درسلطان آباد مستقر گردیدند، راهها ناامن شد و در نتیجه اقتصاد تجاری سلطان آباد بطور ناگهانی دستخوش سقوط گردید. حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره)نیز که قطب فرهنگ این منطقه محسوب می گردید به دلیل شرایط موجود، به قم مهاجرت کرد و این امر باعث گردید ولایت عراق مرکزیت مذهبی فرهنگی خود را از دست بدهد .

بعد از گذشت مدتی نسبتاً کوتاه اقتصاد در هم شکسته سلطان آباد با  شرایط موجود سازگار و متکی برتدارک و خدمات‌رسانی به نیروهای نظامی موجود در منطقه گردید و رونقی مقطعی یافت . این رونق اقتصادی باعث شد که جمعیت کثیری از مناطق اطراف به این منطقه مهاجرت نمایند. اما از آنجا که این مهاجرین از اقشار ضعیف و فقیر بودند چهره و بافت شهر به شکلی نامطلوب تغییریافت و محلاتی فقیر نشین با ظاهری روستایی در شهر شکل گرفت .

بعد از جنگ جهانی اول حکومت از قاجار به پهلوی منتقل شد و اقتصاد کشور به سمت سرمایه درای  وابسته متمایل گردید. در این دوران مدرنیراسیون، چهره شهر را  تغییر داد، الگوی شهرسازی غربی شد، ادارات و سازمانهای دولتی معمول آن زمان در بافت شهر رخ نمود، کارخانه برق و قند تأسیس شد، راه آهن از سلطان آباد گذشت و…

در شهریور ۱۳۲۰جنگ جهانی دوم در گرفت و به داخل ایران نیز کشیده شد، رضاخان از حکومت خلع گردید و مناطقی از کشور به اشغال قوای متفقین درآمد. در این دوره، اراک به دلیل دارا بودن یکی از ایستگاههای مهم راه آهن شمال – جنوب از اهمیت ارتباطی خاصی برخوردار بود و به همین لحاظ چند سال توسط متفقین اشغال گردید.

سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۲را می توان یکی از دورانهای برجسته رکورد اقتصادی ایران دانست. نابسامانی  اقتصادی این سالها، ا راک را نیز تحت تأثیر قرار داد، روند مهاجر و فرستی شهر آغاز گردید و محلات فقرنشین در کالبد شهر شکل گرفت.در واقع سابقه محلاتی چون مستوفی، چشمه موشک، فوتبال و… به همین دوران باز می گردد.[۲۶]

 

بارتابهای فرهنگی در دوره دوم

از نظر الگوی تاریخی، روند حوادث شهر در این دوره تفاوت چشمگیری با دوره قبل نداشته است. دو ویژگی اساسی دوره قبل عبارت بودند از :

۱-     نا امنی وجنگ و ستیز دائمی در منطقه ،

۲-     فقدان گروههای جمعیتی همگون که برای چند نسل در منطقه ساکن باشند.

بعد از آنکه سلطان آباد به عنوان شهرجدید بنیان گذاری شد، به علت ناهمگونی وتضاد منافع ،هشت طایفه استقرار یافته در شهر مدام با یکدیگر در نزاع بودند، تا آنکه آتش دوجنگ بزرگ جهانی زبانه می کشد و اراک در هر دوجنگ ، پایگاه متخاصمین می گردد وبه اشغال بیگانگان در می آید . در این دوره علاوه برمشکلات مستقیم جنگ ، خشکسالی و بیماری عمومی وبا نیز مدتی تعادل منطقه را برهم می زند، درنتیجه عدم ثبات وامنیت ،همچنان تا پایان دهه ۱۳۲۰ برمنطقه حاکم بوده است .

اگر چه طی این برهه، شهر از نظر جمعیتی رشد قابل توجهی داشته است، اما همانطور که پیشتر نیز متذکر شدیم به علت متفاوت بودن منشاء اجتماعی و فرهنگی گروههای جمعیتی مهاجر (که اکثراً ازروستاهای اطراف وشهرهای آذربایجان ، بروجرد و اصفهان بودند ) حداقل همگونی ویگانگی فرهنگی را نداشته‌اند؛ درنتیجه ساخت فرهنگی شهر،نه بر پایه های فرهنگ محلی ویژه، بلکه تحت تأثیر چندین خرده فرهنگ گوناگون شکل می گیرد.

حوادث این دوره سؤالهای قابل تاملی را مطرح می سازد:

الف ـ چرا در دو جنگ جهانی اول ودوم که اراک به عنوان پایگاه مخاصمین انتخاب می شود و منطقه شاهد هیچگونه برخورد و شورش و حرکتی علیه اشغال کنندگان نیست؟(البته درگیریهای فردی موردنظر نیست )

ب- چرا حضور پنجاه دفتر تجاری و کمپانی خارجی، همراه با تعداد زیادی از بیگانگان که در سطح شهر کاخهایی مانند قلعه فرنگی زیگلربنا کرده‌اند،تنش و برخورد قابل توجهی را با فرهنگ سنتی و بومی به دنبال نداشته است؟

پ- چه عواملی مرکزیت مذهبی شهر سلطان آباد را برهم زد و موجب مهاجرت روحانیون به قم گردید؟

شاید بتوان پاسخ این پرسشها را در فقدان فرهنگی محلی و بومی که بتواند به موقع در مقابل ورود عناصر جدید واکنش نشان داده و در هر مرحله تاریخی در برابر حوادث خاص، موجودیت شهر را حفظ نماید دانست.

تحولاتی که رضاشاه در سطح ملی به نام مدرنیزاسیون آغاز نمود، پیشتر از آن،به عنوان بزرگترین تحول سیاسی اواخر قرن سیزدهم (ه ش) یعنی انقلاب مشروطیت کمترین واکنش را (نسبت به سایر نقاط کشور ) در شهر اراک برانگیخته بود. با آنکه این شهر نسبت به قلب تحولات سیاسی ـ یعنی تهران ـ فاطمه چندانی نداشت . اراک در حالی به صنعتی شدن نزدیک می شود نزدیک می شود که پس از سالهای ناامنی و ناآسودگی و بدون بستر فرهنگی منسجم، ناگریز از پذیرش انبوهی از میهمانان ناخوانده صنعتی است.

علل عدم شکل گیری کانون فرهنگی اراک تا پایان دوره دوم با توجه به اطلاعاتی تاریخی

۱-     درگیریهای محلی و ملی و در نتیجه؛ عدم ثبات و امنیت .

۲-     ناهمگونی جمعیتهای ساکن و مستقر در منطقه ( کثرت خرده فرهنگها ).

۳- فقدان یک عامل فرهنگی قوی و مشترک، مانند مذهب، زبان وآداب و سنن در میان گروههای ساکن منطقه که بر محور آن وحدت فرهنگی به وجود آید .

۴- فقدان فرصت برای تکوین ساخت فرهنگی مشخص در منطقه . از آنجا که تغییرات فرهنگی در یک بستر تاریخی طولانی شکل می گیرد و فرهنگ ، پدیده ای تدریجی الحصول است که برای شکل گیری  آن زمان وفرصت عامل تعیین کننده‌ای به شمار می آید . منطقه عراق هرگز از چنین فرصتی برخوردارنبوده ا ست.

دوره سوم : از صنعتی شدن تا امروز

با آغاز دهه ۱۳۴۰ه.ش، شروع برنامه های تغییر ساخت اقتصادی کشور ـ که با دگرگونی سیاستهای استعماری و به کارگیری اشکال پیچیده تر استتار همراه بود- دگرگونی در حیات بسیاری از شهرهای ایران که دارای استعدادهای بالقوه متناسب با سیاستهای حاکم روز بودند، ضرورت می یابد . اراک از جمله شهرهایی است که از نیمه دوم دهه مذکور بودند، به عنوان یکی ازقبطهای صنعتی کشور در محدوده مرکزی ایران انتخاب می شود.و واحدهای صنعتی بزرگ در محور شرق این شهر استقرار می یابند. ظهور صنایع بزرگ، در ساختار اقتصاد ی شهر اراک و سرمایه گذاریهای صنعتی ، فرصتهای شغلی جدیدی در ترکیب اشتغال شهر به وجود می آورد که منشاء و علت اصلی جابجاییها و نقل و انتقلات عظیم  جمعیتی به این شهر می گردد و الگوی جدیدی از مشارکت اقتصادی جمعیت راموجب می شود . و بدین طریق شهر اراک در معرض تحولاتی جدید قرار می گیرد و ظرف یک دهه (۵۵-۱۳۴۵) تغییرات شگرفی در حیات اقتصادی – اجتماعی و ویژگیهای کالبدی ـ فضایی آن بروزمی کند که از دو دهه پیش تا کنون همواره مسأله اساسی شهر اراک بوده است .مطالعات نگارنده پیرامون تحولات صنعتی دهه ۴۵-۵۵ اراک که با استفاده  از روش تحلیل ساخت اشتغال انجام گرفته نشان می دهد که:

۱-استقرار صنایع جدید بطور دفعی، بدون انجام مطالعات شهر و منطقه ای و توجه به ظرفیتهای فیزکی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی شهر صورت گرفته ، لذا بخش خصوصی و دولتی برنامه ریزی و فرصت لازم برای سرمایه گذاری ضروری در بخش خدمات را نداشته اند . به عبارت دیگر رشد صنعت و شهر نشینی بر رشد ظرفیتها و امکانات خدماتی  در این  دهه، پیشی گرفته است.

۲- ماهیت صنایع از نظر تأمین منابع اولیه و توزیع فرآورده های خود، با  منطقه و شهر اراک پیوندی منطقی نداشته است ، در نتیجه ارتباط صنایع با بخشهای اقتصادی شهر اراک عمدتاً از طریق هزینه شدن حقوق  و دستمزد کارکنان بخش صنعت، برقرار بوده است.

بعد از صنعتی شدن، دومین رخداد مهم بعد از ۱۳۴۵در اراک انتخاب این شهر به عنوان مرکز استان مرکزی است . در سال ۱۳۶۵ استان مرکزی که تا آن زما ن به لحاظ در برداشتن شهرستانهای تهران کرج، قزوین ، ساوه ، تفرش، قم ، اراک، کاشان، محلات وخمین پرجمعیت تر ین و مهمترین استان کشور محسوب می گردید . در راستای تغییرات تقسیمات سیاسی کشور، تجزیه شد . کرج  و تهران جزء استان تهران، شهرستان قزوین جزء استان زنجان، شهرستان کاشان جزء استان اصفهان گردید  و استان مرکزی جدید متشکل از باقی شهرستانها ،موجودیتی جدید یافت و شهر اراک به عنوان مرکز استان مرکزی جدید انتخاب شد.

انتخاب اراک به مرکزیت استان مرکزی جدید، علاوه بر تحولات پردامنه‌ای که طی یک دهه صنعت گرایی در این شهر ایجاد شده بود، تحرکی جدید در نقش اداری ـ سیاسی ان پدید آورده و منشاء بروز مسائلی گردیده که اکنون نیز شهر، در جنبه‌های مختلف حیات خود با آن مواجه است .[۲۷]

تحقیقات انجام شده، پیرامون وضعیت اشتغال شهر اراک در فاصله سالهای ۱۳۵۵تا ۱۳۶۵ مبین آن است که از اوایل دهه مورد بحث با انتخاب اراک به مرکزیت استان مرکزی نقش خدماتی شهر تقویت شده ، تا آنجا که در سال ۱۳۶۵ به عنوان مهمترین بخش اشتغال در اقتصاد این شهر، نقش محوری یافته است . شهر اراک که در دهه های پیش به عنوان شهری صنعتی شناخته شده بود ، در این دهه نقش خدماتی آن پیشی گرفته و به رغم اینکه برنامه های موجود همچنان در راستای تشدید نقش صنعتی اراک، به منزله یکی از قطبهای صنعتی ایران مطرح می شود ، بخش خدمات عمدتاً بدون ارتباط واقعی با نیازهای صنعت ، گسترش یافته و بر ساختار شهر سایه افکنده است .

وقوع انقلاب اسلامی ایران نقطه عطف دیگری در روند توسعه شهرنشینی اراک است ، زیرا سیاسیت دولت موقت ، درقبال مسکن ، مبنی بر واگذاری زمین و تسهیلات اعتباری به خانوارهای شهرنشین بدون مسکن، خاصه خانوارهای بی بضاعت و پرجمعیت باعث تشدید مهاجرت به شهر و در عین حال تغییرات جدیدی در ساخت سنی جمعیت گردیده است .

صنعت گرایی، توسعه اداری ـ سیاسی شهر و وقوع انقلاب اسلامی ، رشد بی رویه شهر را به دنبال داشته است . شکل گیری شهرکهای صنعتی و مجتمع های مسکونی برنامه ریزی شده و محله های مسکونی خودرو نتیجه این توسعه جمعیتی است.

از اوایل دهه چهل، با اجرای برنامه توسعه صنعتی و اختصاص محور شرقی شهر به واحدها ی عظیم صنعتی، تحرک  و تغییری عمیق و سریع در عرصه های اجتماعی و کالبدی جدیدی که از ویژگیهای آن ناهمگونی و عدم انتظام عناصر شهری است، شکل می گیرد، بطوری که ظرف مدت کوتاهی مجموعه های مسکونی برنامه ریزی شده مانند شهر صنعتی ، شهرک قنات ، شهرک صنایع ، مجتمع مسکونی شرکت نفت، خانه سازی جنب سیلو و…در اطراف شهر ساخته می شود که معیارهای فضایی جدیدی ازلحاظ شهرسازی و معماری ، مدیریت شهری و فرهنگ شهرنشینی با خود به همراه می آورد این دگرگونی که در اصل بازتاب بحران جمعیتی و رشد پرشتاب و بی برنامه شهر در اثر صنعتی شدن ، برونزا بوده ، و مشخص‌ترین نتیجه آن درهم ریختن نظام اجتماعی و کالبدی شهر اراک بوده است.[۲۸]

بازتابهای فرهنگی دوره سوم

در دوره سوم ، ازنظر تاریخی ، منطقه اراک دارای ویژگیهای کاملاً متمایزی با دودوره قبل است. ثبات و امنیت به شهر بازگشته ، جمعیتهای کوچ زیست، یکجانشین شده اند . کانون شهرنشینی با اهمیتی شکل گرفته ، کانون اقتصادی بزرگ صنعتی به وجود آمده و تحرک و پویای یک ارگانسیم زنده  و رشد یابنده در منطقه دیده می شود . بسیاری از شرایط ، برای تحقق و تکوین کانون فرهنگی خاص به نام اراک آماده است.

اکنون این پرسش مهم در برابر ماست که آیا ساخت فرهنگی مشخصی که بتواند به شهر و منطقه موجودیت و هویت مستقل فرهنگی بدهد شکل گرفته است؟

پاسخ این پرسش را باید در دو نکته جستجو کرد . نخست اینکه اگر نقطه آغاز توسعه شهرنشینی را حداکثر ابتدای قرن حاضر، یعنی از سال ۱۳۰۰بدانیم (از زمان روی کار آمدن رضا شاه و سیاستهای توسعه صنعتی و مدرنیزاسیون خاندان پهلوی) عمر شهر جدید اراک ۷۲ سال می باشد و اگر نقطه واقعی آغاز رونق شهر و توسعه آن را در نظر بگیریم (یعنی سال ۱۳۴۵که دوره ای فعال و مؤثر در تکوین شهر کنونی اراک است ) عمر شهر ۲۷سال می باشد . بدیهی است چنین فاصله زمانی ، فرصت لازم برای تکوین حوزه فرهنگی خاص را حتی اگر کلیه شرایط مساعد و مناسب شکل گیری یک فرهنگ محلی بوده باشد ـ فراهم نمی آورد . دوم اینکه آیا روند تحولات شهرنشینی اراک در چند دهه اخیر در جهت تشکیل یک موجودیت مستقل فرهنگی بوده است؟

درپاسخ به  این پرسش دو مسأله فرهنگی را در شهر اراک مورد توجه قرار می‌دهیم :

الف – عدم هویت محله ایی در بافتهای جدید

صنعتی شدن اراک،پیامدهای بسیاری برای این شهر داشته است ، یکی از این پیامدها درهم ریختن نظام محله ای در شهر می باشد زیرا به دنبال افزایش ظرفیت اقتصادی و اشتغال شهر، جمعیت آن بطور ناگهانی افزایش یافت و نظام محله بندی وارزشهای اجتماعی و  فرهنگی زندگی در محله که تا حدودی در بافتهای تا ریخی و قدیمی شهر رایج بوده است مختل گردید.

به موازات رشد ناگهانی جمعیت شهر در فاصله سالهای ۱۳۴۵تا ۱۳۵۵(که عمدتاً  در نتیجه مهاجرت بوده ) گسترش سریع سطو ح ساخته شده شهر موجب می گردد تا گسترشهای جدید،چه درقالب مجتمع ها و شهرکهای برنامه ریزی شده ، چه به صورت محلات خودرو و چه محلاتی که بطور عادی در بافت جدید شهر جای گرفته اند، فاقد هویت محله ای باشند . از اینرو است که در بخشهای نوگسترده شهر کمبودخدمات رفاهی و تسهیلات شهری وعدم تعلق خاطر و همگرایی فرهنگی واجتماعی میان ساکنان، بارزترین مشخصه اجتماعی، فرهنگی کویهای مسکونی نوبنیاد  شهر به شمار می آید . زیرا اکثر ساکنان محلات فقیرنشین (۹/۸۷درصد بنا به گزارش سلیمانی ) مهاجرین روستایی بوده اند که به دلیل فقر شدید اقتصادی و عدم و ابستگی قومی وفامیلی و نیز دراثر سرعت پروسه های اکولوژیک اجتماعی و جابجایی گروههای مهاجر، همگرایی فرهنگی و اجتماعی وروح تعاون که از ارکان شکل گیری نظام محله‌ای می‌باشد ، دربین آنها شکل نگرفته است. اگر چه در مجتمع ها و شهرکهای برنامه ریزی شده، نظام محله ای می باشد، در بین آنها شکل نگرفته است . اگر چه در مجتمع ها نیز به دو دلیل محله، تشخیص کافی نیافته است:

الف – پیاده نشدن طرحهای اولیه ، این مجتمع ها، اغلب فاقد جامعیت واحدهای شهری خود اتکا هستند، لذا خدما ت وتسهیلات عمومی مورد احتیاج ساکنانشان را بخوبی تأمین نمی کند و این امر وابستگی این مجتمع ها را به قطبهای خدمات موجود در بافتهای قدیمی شهر تشدید می نماید .

ب- ساکنان این مجتمعها نیز از مهاجرینی بوده اند که از نقاط مختلف کشور با  فرهنگها وارزشهای اجتماعی متفاوت به اراک مهاجرت کرده اند، لذا همگرایی فرهنگی وا جتماعی لازم برای شکل گیری محله به صورت کامل فراهم نبوده است. بنابراین گسترش فیزیکی شهر طی سالهای ۱۳۴۵تا ۱۳۶۵ اکثراً به صورت بافتهای خودرو ویا برنامه ریزی شده ، اما بی ارتباط با زمینه های فرهنگی و ناهماهنگ با بافتهای سنتی ، برپیکر شهر اراک اضافه شده است . در محلات جدیدی که طی سالهای ۴۵تا۶۵، خاصه بعد از ظهور انقلاب اسلامی به صورت مختلف در چشم انداز فیزیکی شهر پدید آمد، جایی  به نام مرکزیا  قلب محله دست کم با اهداف  و کارآیی یک مرکز محله یا منطقه شهری در ساخت سنتی شهر دیده نمی شود . در واقع گسترشهای جدید  شهر که به هر قسمت آن نام یک محله نهاده شده است، بتدریج شکل نگرفته تا در یک روند طبیعی، محله های براساس ا نتخاب گروهها ی جمعیتی متناسب با  همگونی فرهنگی خود رشد کنند . از سوی دیگر، همچنان که در بررسی تاریخی پیشینه منطقه عراق گفتیم ،یک فرهنگ محلی یا فرهنگ محلی یا فرهنگ بومی و سنتی در منطقه شکل نگرفته بود تا در مواجهه با مظاهر جدید توسعه و صنعتی شدن و بطور کلی مدرنیزاسیون حافظ هویت فرهنگی شهر در برابر تغییرات سریع بعد از سال ۱۳۴۵ باشد، درنتیجه اراک، دربرابر تندباد حوادث و تغییرات ایجاد شده ، آمادگی پذیرش صورتهای فرهنگی مختلف را داشته است . شاید بتوانیم یکی از علل توسعه صنعت و اچرای سیاسیتهای مدرنیزاسیون پهلوی را در اراک به  این دلیل بدانیم که از نظر فرهنگی ، این شهر انعطافی نسبی درمقابل پدیده های جدید ونیز زمینه سیاسی وفرهنگی لا زم برای پذیرش آنها را دارا بوده است.

ب ـ فقدان امکا نات وکالاهای فرهنگی متناسب با رشد صنعتی شهر

با توسعه صنعت ، گروههای جمعیتی با زمینه های ناهمگون از نقاط مختلف کشور جذب شهر اراک شدند. طی دو دوره جمعیت شهر بیش از سه برابر شد، در نتیجه ناهمگونی فرهنگی که درگذشته نیز جزء و یژگیهای شهر بود، تشدید گردید . در گذشته اگر هشت یا ده خرده فرهنگ بدنه فرهنگ شهررا تشکیل می داد، بعد از سال ۱۳۴۵وبا توسعه بیشتر شهر، دهها خرده فرهنگ ، بدون حداقل اشتراکات محلی در اراک ظاهر شدند . بدیهی است که یک شهر بزرگ نمی تواند کاملاً همگون باشد و به همین دلیل ناهمگونی یکی از ویژگیهای شهر شناخته می‌شود.[۲۹]

اما در نظام جدید شهرها رسانه های ارتباط همگانی ملی مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات با برجسته تر کردن اشتراکات فرهنگی مردم یک منطقه در جهت ایجاد پیون و  همگرایی فرهنگی ایفای نقش می کنند . اگر در گذشته آداب و سنن قومی رشته‌های پیوند اقوام را در یک حوزه فرهنگی، ممکن و مستحکم می‌کرد، امروزه این وظیفه بر عهده رسانه های ارتباط همگانی محلی است.تاکنون روزنامه محلی و تلویزیون محلی در استان مرکزی راه اندازی نشده است و فعلاً ابزاری که بتواند مردم شهر را به سوی فرهنگی واحد و محلی سوق دهد وجود نداشته است . رادیو اراک که مدتی است فعالیت خود را آغاز نموده است هنوز فاقد این قدرت وتوانایی است ، مگر آنکه آینده پخش برنامه های تولیدی خود را به چندین برابر افزایش دهد.

 

 

 

 

 

 

 

۱- جمعی از نویسندگان، مفهوم شعر ، ج ۱، جمعی از مترجمان: مطالعات شهری و منطقه‌ای ، تهران، چاپ اول ، ۱۳۵۸، صفحه۹

۲ـ ادیبی، حسین، مقدمه بر جامعه‌شناسی شهری، چاپ دوم، انتشارات شبگیر، تهران، ۱۳۶۵، صفحه۱۷

۳ـ ویرث، لوئیز، شهرگرایی، شیوه‌ای از زندگی، ترجمه فرخ حسامیان، مندرج درکتاب مفهوم شهر، جلد ۲، صفحه ۴۶

۴ـ همان ، ص ۵۵

۵- Robert E.Park, “The City : Suggestions for the Investigation of Human Behavior in the city Environmente”, American . Journal  of Sociology March 1915.این رساله توسط خانم دکتر گیتی اعتماد به فارسی و در کتاب مفهوم شهر جلد ۲ منتشر شده است.

[۶]

۷ـ همان، صفحه ۶۹

۸- این مقاله توسط آقای نعمت‌الله فاضلی ترجمه و در فصلنامه دفتر دانش شماره ۵ منتشر شده است.

[۹] – Alan Barnard ” The Social Science Encyclopedian”.Adam kuper and Jessica Kuper, Second Edition,Rout Ledge,1989,p.180.

۱۰- کازنو ژان، مردم شناسی، جلد اول، ترجمه ثریا شیبانی، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، ۱۳۴۹، صفحه۱۵۶

۱۱- شهدادی ، هرمز، تأملی در باب هویت فرهنگی، مجله فرهنگ وزندگی، شماره۹، مهر۱۳۵۱، صفحه۲۸

۱۲- صدیق ، حسن، کرج و عراق، فرهنگ ایران زمین، جلد۲۷، صفحه ۱۲۲

۱۳- قمی، حسن، تاریخ قم

۱۴- صفا، ذبیح‌اله ، تاریخ ادبیات، جلد۱، صفحه ۲۱۶

۱۵- ابودلف، سیاح، سفرنامه، ترجنه سیدابوالفضل طباطبائی، صفحه۷۱

۱۶- دهگان، ابراهیم، تاریخ اراک، جلد اول

۱۷- غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، صفحه ۲۸۴

۱۸- غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، صفحه ۲۸۴

۱۹- مشاورین ۹، طرح تفضیلی اراک، جلد۱، ۱۳۵۶، صفحه ۵۷

۲۰- ر.ک، تاریخ اراک، جلد۱، صفحه ۵۸-۴۸

۲۱- مشاورین ۹، طرح تفصیلی اراک، جلد۱، صفحه ۶۰

۲۲- سلطان زاده حسین، روند شکل‌گیری شهر و مراکز مذهبی در ایران، صفحه ۱۳۵

۲۳- ر.ک گروه مطالعاتی هامون، طرح جامع استان مرکزی، مطالعه شهری، ص ۱۷

۲۴- ر.ک . تاریخ اراک، جلد دوم، صفحه ۱۰۵-۱۰۲

۲۵- همان، صفحه ۱۱۷

۲۶- تاریخ اراک، ج۲، صفحه ۵۰۵-۱۰۵

۲۷- مهندسین مشاور عرصه، طرح توسعه و عمران و حوزه نفوذ اراک، جلد اول ، ۱۳۶۳، صفحه ۱۶

۲۸- ر.ک مهندسین مشاور عرصه، گزارش مرحله اول مطالعات طرح توسعه و عمران وحوزه نفوذ اراک، صفحه ۵۰-۴۹

۲۹- به مباحث آغازین همین مقاله رجوع شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.